چند پارتی ا/ت و شوتو ( درخواستی )

یک روز بارونی بود هوا سرد بود و باد شدیدی میومد میشد گفت کسی بیرون نمیرفت ا/ت توی کلاس نشسته بود و با بی حوصلگی با مدادش ور میرفت همه اروم بودن و ایزاوا پای تخته درس توضیح میداد که زنگ مدرسه خورد

ویو ا/ت :

بلند شدم و وسایلمو داخل کیف گذاشتم باید سریعتر میرفتیم به خوابگاه چون ممکن بود سرما بخوریم توی راهرو راه میرفتم و با مینا حرف میزدم لبخندی زدم که به شوتو برخورد کردم و پام لیز خورد که یهو دستمو گرفت و نزاشت بیفتم زمین نگاهش همون نگاه سرد بود ولی با دیدنم ملایم شد و با صدای ارامبخشی صحبت کرد
شوتو : ام...چیزیت که نشد ؟
با حرفش به خودم اومدم و گونه هام کمی سرخ شد
ا/ت : نه...به هرحال ممنون
سرخی کمرنگی رو گونه های اون هم نشست و به ارومی دستمو رها کرد
شوتو : خب خوبه ...

توی خوابگاه نشسته بودیم و چای داغ میخوردیم یه فنجون چای برداشتم و رفتم سمت شوتو
ا/ت: شوتو این هم برای تو اماده کردم
شوتو با کمی تعجب نگاه میکنه و به ارومی چای رو میگیره
شوتو : ممنونم....
دیدگاه ها (۳)

باز هم سوالات عجیب من 👇👇

سایه های عشق

سناریو باکوگو (پروف عوض شد)

چند پارتی عشق سادیسمی من

●بال های سیاه و سفید○پارت 15

☕️هفت روز تا تبدیل شدن به استاد قهوه☕️پارت 19

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط